صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

نتیجه ی بازی وبلاگی!!!!

توی ادامه مطلب نوشتم کدوم عکس مال کیه. 

دو تا برنده داریم  

یکی یه پسردیوونه که به نظر من نظرش قشنگترین نظره 

از همه قشنگ تر به نظرم شماره 9.
عکس 1: خوشم میاد هر کی بوده لااقل resize کرده عکسو. حدسش سخته کیه ولی فک کنم متولد آبان باشه.
عکس2: خیلی به خودت میاد. هم آپلود سنترش هم موضوعش.
عکس3: کسی که این عکس والپیپرشه بهش می خوره رشتش کامپیوتر باشه، از آپلود سنتر خوبی هم استفاده کرده. البته خب معلومه سنش پایینه که همه چیش اینجوری با هم جور در میاد.
عکس4: به نظر یه خورده آدم سنگدلیه!
عکس5: معلومه کهcanon powershot s5 i5 داره، این عکسو هم تقریبآً اوایل مرداد گرفته. کسی که تو گرمای تابستون بشینه لب حوض و با ماهی قرمزهاش بازی کنه و این دوربین رو داشته باشه بهش می خوره یه دختر خانم 20 و چند ساله باشه.
عکس6: نظری ندارم!
عکس7: عکسش خیلی قشنگه؛ یه آدم با سلیقست.
عکس8: احتمالاً یا عکاسه یا عکاسی رو دوست داره، اینا رو هم خودش گرفته. معلومه که ویرایش هم بلده.
عکس9: خیلی خیلی عکسش قشنگه، هر کی این رو دسکتاپشه معلوم آدم سر زنده ایه.
عکس10: عکسش که اینجوریه، تو نایت اسکینم که آپلود کرده، یکی با این خصوصیات کیه؟!
عکس11: قبلنا این عکس منم بود، معلومه که ماه رو دوس داره.
عکس12: ماله غرلِ. delneveshtehaye222
عکس13: حیف که من نیستم.
عکس14: معلومه که خیلی سرش میشه، فقط من موندم چرا حوصله ی اسکرین شات رو داشته ولی وقت نکرده بره عکس اصلی بدون آسکون ها رو بزاره!
عکس15: نظری ندارم!
عکس16: نظری ندارم!
عکس17: عکسش قشنگه، صاحبشم ایران دوسته.
عکس18: عکسش قشنگه ولی حدس این که کیه سخته.

بریم سر نظرای بقیه : فاطمه کلاْ ۴تاش درست بود
دخترکوچولو یکی درست گفته بود 

آبجی فهمیه یکی درست بود 

۳۸۱۱ هیچ کدوم از حدساش درست نبود ولی خوب  مشخص بود همه وبلاگا رفته

غزلم همه رو اشتباه گفت 

الهه ۳ تا درست گفت 

نیما کلاْ دو تا درست گفته 

و ممد یره اراکی که بیشتر از همه تلاش کر و از ۱۲ تا ۵ تاشو درست گفت  

از نظر من همه برندند ولی خوب چون این یره اراکی بیشتر از همه به دوگلش فشار آورد و ۵ تا رو درست گفت. 

البته  از نظر من بهتری نظر نظر یه یه پسر دیوونه بود که بهتری نظر بود. 

خوب حالا جایزه ها 

ممد برنده کمک هزینه رفت و برگشت به مکان زیارتی به همراه توشه ی راه معادل ۲۰۰۰۰ ریال(توجه کنید ریال نه تومن)شد
و همین طور یه پسر دیوونه 

حالا بگین اصفهانیا خسیسن

ادامه مطلب ...

بازی وبلاگی۱

پ.ن:توجه توجه هر کی می خواد نظر بده بده که تا ساعت ۱۳ بیشتر وقت نیست.من ساعت ۱۳ یه پست می ذارم و اعلام می کنم!!!!!این جا نوشتم همه بخونند

از الان که ساعت ۷ تا ساعت ۹ نظرات باز است

کسایی که تو بازی شرکت کردند!!!

الهه

نوید

غزل و دخترخالش

دختر کوچولو

یه پسردیوونه

دختری از یک شهردور

فاخته

بی نقطه که دو تا عکس گذاشته چون هرروز عکس دسکتاپشو عوض می کنه

دلشکسته

وروجک بانو

نیما یره مشهدی

ممدیره اراکی

فاطمه همشهری یره مشهدی

حواترین


HanOoliX

۳۸۱۱

دل تنگیهای من

و در آخر خودم

چند نفر اعلام آمادگی کردند اما متاسفانه عکساشون به دستم نرسید:

فرشاد

احمد


دخترآبان

رهابانو هم که عکس دسکتاپش شخصیه!!


بازی نوشت۱:اول از همه تو نظرتون بگین کدوم عکس قشنگ تره.

بازی نوشت۲:تو نظرسنجی کنار وبلاگم حتماْ شرکت کنید

بازی نوشت۳ : ۱۷ تا عکس داریم که یکی از عکسا مال خودته می شه ۱۶ تا. از این ۱۶ تا حداقل باید ۱۲ تا رو حدس بزنی و از این ۱۲ تا باید حداقل ۶ تاش درست باشه.هرکی ۶ تارو درست حدس بزنه برندس.

بازی نوشت ۴:هی نپرسید جایزه چیه که هرکی بژرسه از بازی حذفه

بازی نوشت۵:شرمنده ی اونایی شدم که دایل آپ دارند

عکسا ادامه مطلبه

ادامه مطلب ...

بازی وبلاگی

می خوام یه بازی وبلاگی راه بندازم

امیدوارم استقبال بشه

تنها کاری که باید انجام بدین اینه که عکس دسکتاپتونو آپ کنین و بدین به من

منم یه پست می ذارم

اسم تمام اونایی که دادند رو می ذارم

تو ادامه مطلب هم عکسا رو می ذارم

و شما باید حدس بزنید عکس مال کیه

هرکی حداقل 50 درصد حدساش درست باشه برندس

همه هم بازی دعوتن


عکس نوشت:از پذیرفتن عکسای مستهجن معذوریم

عکس نوشت 1:همین عکسی که الانه بدین.نامردین اگه عکسو عوض کنین

عکس نوشت 2:تا فردا عصر ساعت 3 وقت دارین عکسا رو بدین

عکس نوشت 4:هر کی عکسو تو وبلاگش بذاره یا به کسی دیگه بده از بازی حذف می شه

عکس نوشت 5:همه هم دعوتند تو این بازی چون تعداد زیاده حسش نیست بنویسم همه رو

عکس نوشت 6:دوستان نیاز نیست عکس بگیرین.همون فایل عکسو آ÷لود کنین


بعداْ نوشت:به دلیل درخواشت شما دوستان ۲۴ ساعت تمدید شد.شنبه ساعت ۳


مشهد

هفته ی پیش این وقتا با خودم خیال پردازی می کردم سه شنبه ی هفته ی دیگه دعا عرفه تو اتوبوس مشهدم تو همون اتوبوسم روزمو باز می کنم

این هفته عرفه رفتم گلستان شهدا.روزمم تو اتوبوس باز کردم اما با یه تفاوت !!!!تو اتوبوس برگشت از اصفهان به شهرم و با بوی کباب روبروییم افطار کردم که نه تنها از گشنگیم کم نکرد که اضافه هم شد !!!!


شهاب

 دعوت کرده به یه بازی صحنه ی تاثیرگذار یه فیلم.چیزی که به ذهنم می رسه فیلم ملک سلیمان نبی اون قسمتش که اون شخصی که بر اثر نیروهای شیطانی می خواست سلیمان رو بکشه و سلیمان نجات پیدا کرد و بعد که می خواستند برند به شهر دیگه حضرت سلیمان به اون شخص گفتند نمی خوای با ما بیای.البته این فیلم تمام صحنه هاش قشنگ بود و توصیه می کنم به همه ببینید اما مواظب کیف پولاتون باشید



بازم عید رو به همه تبریک می گم

اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی بحال بیابان کنید

خوشا به حال اونایی که الان کربلاند 

و 

و خوشا به حال اونایی که الان صحرای عرفاتند  

 

و ما ........... 

 

 

محتاج دعای تک تک شما هستم!!!!!!  

اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی بحال بیابان کنید

 


 

پیشاپیش عید قربان هم مبارک 

تعطیلی خوش بگذره

شکلک‌های یاهو مسنجر چه شعری هستند!؟

تصور کنید که در خیال‌پردازی و ملغمه‌ای از سنت و تجدد، برای هر یک از شکلک‌های یاهو یا همان Emoticons شعری متصور شد! برای هر شکلک یک بیت آورده شده است. ببینیم چه مطایبه‌ای از کار درمی‌آید:
 

 
ز جان شیرین‌تری ای چشمه‌ی نوش
سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
○ نظامی

 


لبخند معاوضه کن با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
 

 
 
چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟
به اختیار که از اختیار بیرون است
○ حافظ
 

 


به چشمک این همه مژگان به هم مزن یارا!
که این دو فتنه به هم می‌زنند دنیا را
○ شهریار

 

 


 
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن
○ فروغی بسطامی
 

 

 
خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطره محال‌اندیش
○ حافظ
 

 

 
عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی
○ مولانا
 

 

 
آرامِ دل غمگین، جز دوست کسی مگزین
فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم
○ فخرالدین عراقی
 

 

 
منم شرمنده زین یاری که کردی
همین باشد وفاداری که کردی
○ وحشی بافقی
 

 

 
بده یک بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی!؟
○ نظامی

 

 


ما را همین بس است که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست
○ عبید زاکانی
 

 

 
چندین شکستِ کارِ منِ دلشکسته چیست؟
ای هرزه‌گرد مگر نیست کار دگرت؟
○ وحشی بافقی

 

 

 
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتی، تو را مشت
○ پروین اعتصامی

 

 

 
گفتی تو نه گوشی (!) که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوش‌تر از من؟
○ شهریار
 

 

 
آخرالامر گل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
○ حافظ
 

 

 
جمالش کرد حیرانم، چه ماه است آن نمی‌دانم
که چشم از کشف ماهیت، نمی‌بندد تأمل را
○ اوحدی مراغه‌ای
 

 


کی توان حق گفت جز زیر لحاف
با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف!
○ مولانا

 


 
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی‌خجسته مدد کن به همتم
○ حافظ

 

 

 
در راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی است
پیش آی گوش دل به پیام سروش کن
○ حافظ
 

 

 
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
○ محتشم کاشانی


 

 

 
می می‌کشیم و خنده‌ی مستانه می‌زنیم
با این دو روزه‌ی عمر چه‌ها می‌کنیم ما
○ صائب تبریزی
 

 

 
به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
که چاره در غم تو، های های می‌داند
○ سعدی

 

 

 
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
○ حافظ
 

 

 
تو را زین پس جز فرشته نخوانم
ازیرا که تو آدمی را نمانی!
○ فرخی سیستانی

 

 

 
آن دگر گفت ای گروه زرپرست
جمله خاصیت مرا چشم اندرست
○ مولانا

 

 

 
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
○ حافظ

 

 

 
خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بی‌چشم مستت گر شرابم آرزوست
○ اهلی شیرازی

 

 
چون نماید به تو این دولت روی
رو در آن آر و به کس هیچ مگوی
○ جامی

 

 

 
نمی‌دانم که دردم را سبب چیست؟
همی دانم که درمانم تویی بس
○ اوحدی مراغه‌ای

 

 

 
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
○ حافظ

 

 

 
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
○ حافظ

 

 

 
آه از راه محبت که چه بی‌پایان است
با دو منزل که یکی وصل و یکی هجران است
○ صیدی


 

 

 
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!
○ صائب تبریزی

 

 


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی
○ انوری

 

 


گر به خشم است و گر به عین رضا
نگهی باز کن که منتظریم
○ سعدی

 

 


من مریض درد عصیانم که درمانم تویی
دردمند این‌چنین محتاج درمان شماست!
○ محتشم کاشانی
 

 


من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست‌زنان
○ مولانا

 

 


حباب‌وار براندازم از روی نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
○ حافظ



 


مرا که سِحر سخن در جهان همه رفته است
ز سِحر چشم تو بیچاره مانده‌ام مسحور
○ سعدی
 

 


این بدان گفتم که تا هر بی‌فروغ
کم زند در عشق ما لاف دروغ
○ عطار

 

 


مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم
○ سعدی

 

 

 
ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
○ حافظ
 



این هم آخری:

 

 
اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره!

به نظر من بستنی بیشتر از تابستون توی زمستون حال می ده آدم  دراه یخ می زنه می شینه بستنی می خوره یا می ره سر یخچال آب یخ می خوره

شنبه ی هفته ی پیش که داشتم می اومدیم خونه هوس بستنی کردم واسادیم بگیریم!!!یکی از کنارم رد شد گف این دیگه چه روانیه زمستونیه بستنی می خوره




مشهد کنسل شد تا بهمن.کاشکی همون هفته پیش رفته بودم


توی دنیای نت خواهرمو پیدا کردم.

دخترحوا

دخترحوا


می شه گفت حواترین هم مادرمان می باشد


ملاقات با خدا

ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:

« امیلی عزیز،

عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.

با عشق، خدا»

امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: « من، که چیزی برای پذیرایی ندارم! » پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط ۵ دلار و ۴۰ سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید.

وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت: « خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟ »

امیلی جواب داد:« متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام. »

مرد گفت:« بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.

همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: آ« آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید. » وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.

مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:

امیلی عزیز،
از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم
با عشق ، خدا 
 

پست پایینی رو هم بخونید

ما دوبار با دوستان اصفهان رفتیم.هر دو بار بستنی خوردیم و هر دوبار کیف پولیمان گمگشت! 

و ستنی زهر مار شد 

البته سری پیش کیف پولیم پیدا شد بی پولاش 

کاشکی این سری با پولاش پیدا بشه 

آخه پول ثبت نام مشهدم توش بود 

البته سری پیش رفته بودم کتاب بخرم.این سری سینما.ملک سلیمان

فردا می خوایم بریم عروسی 

 

 

 

  

شاید این هفته برم مشهد 

 

امیدوارم بشه 


منظورم از  عروسی پیوند آسمانی بود!!!!!!!!۱ 

مشهد شده ولی بین این هفته و هفته آینده !!!!! 

امیدوارم قبول کنن هفته ی دیگه!!!!!!!! 

دیشب دعوام شد 

با هم اتاقیم 

می خوام اتاقمو عوض کنم