صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

من

سلام

خوبین؟

شرمنده این روزا سرم شلوغه!!!نمی تونیم سربزنم

یه سوال دارم

من چه شکلیم؟

منو توصیف کنید

تظرا رو باز می ذارم!



صبح نوشت:لطفاْ نظر سیاسی ندیند!!!!!!!!!اصلاْ ذوس ندارم تو وبلاگم بحث سیاسی بشه!!!من اون نظرا رو تایید کردم ولی نشون دهنده ی موافقت من نیست!فقط می خواستم نشون بدم دستی تو نظرا نمی برم.همین

الیزا نوشت

دانشجو روزت مبارک!!!

در کوچه درس رهگذاریم هنوز

وین راه دراز می سپاریم هنوز

از اول ثبت نام سال ها می گذرد

ما واحد پاس نکرده داریم هنوز!

روز دانشجو مبارک 

 

 

امروز یه نمایش خیابانی بود دانشگاه در مورد ۱۶ آذر جالب بود!!!! 

محرم امسال چه شکلی می ره؟؟؟؟ 

ترجیح می دم حرف تکراری نزنم! 

 

صبح نوشت ۱:بد نیست این پست کامران نجف زاده رو بخونید!!! 

صبح نوشت ۲:کیامهر  تو این پست جدیدش کار جالبی کرده بد نیست شما هم بخونید!!!! 

نوشته شده توسط اقلیما و الیزا

مهمونی

دیر.ز صبح تا عصر خونه ی مادربزرگم بودم و عصرم اومدم آماده شدم واسه مهمونی شب که دیدن مکه ای دوست مامانم بود.

مهمونی نسبتاً خوبی بود کلی از معلمای دوره ی دبیرستانم رو دیدم و خیلی کیف کردم!!!اما حدود دو ساعت بیکار نشسته بودم و اس ام اس بازی می کردم!!!!کهکمی اوقاتمو تلخ کرد!

فرض کن تو مهمونی کنار معلم عربی اول دبیرستانت بشینی یا وقت شام معلم حسابن سومت و آمارت روبروت باشند


صبح نوشت 1:این جمله رو دوست داشتم وقتی کوچیک بودیم پرا عاشق مردای قوی بودند و دخترا عاشق عروسک حالا که بزرگ شدیم دختر عاشق مردای قوی شند و ÷را عاشق عروسک!!!


صبح نوشت 2:بدنیست این پست رو ببینید

صبح نوشت 3:تا شب منتظر مسابقه ی وبلاگی 2 باشید!!!

الیزانوشت

i miss u eliza

دلم واسه الیزا تنگیده!!!!!

اون که دلش خوشه!

مهمونی بود امشب

دیدن مکه ای

خودش بعد می اد می گه

من حوصلم سر رفت تو خونه

تا یه شنبه باید صبر کنم!!!!

اقلیما

سلام

سلام 

خوبین؟ 

اقلیما می باشیم . 

در عالم هپروت سیر می کردیم که متوجه شدیم تختمان دارد می لرزد!!

گفتیم خدایا یعنی زلزله است؟  

بعد  یادمان امد این گوشی جنابعالی روی سایلنت است و سایلتنش هم ویبره فعال است گوشی را برداشتم  دیدم الیزاست برداشتم  ۱۰ مینی دعواش کرد بعدش گفت بس کن اقلیما اصن می خواسم یه خبر خوش بدم نمی دم دیگه کلی منت کشی کردم گفت فردا تعطیله ما هم که روحیه ی دانشجونیمان گل کرد خوشحال شدیم.خواب هم از سرمان نیز پرید 

خوب گفتم الیزا گفتم اندکی غیبت بکنم.امروز ظهر  دیدم بعد سلف نرفت طرف سایت یعنی جایگاه همیشگیش گفتم تعجبیه کجا می ری؟؟؟؟گفت دارم می رم  تالار آوینی فیلم شب های روشنه منم که همش به این چسبیدم باهاش رفتم.اقا اونجا مگه فیلم دید الیزا؟از اول تا آخر داشت بلوتوث بازی می کرد. 

نمی دونم چی شده بود سر کلاس ریدینگ فعال شده بود هی جواب سوالا رو می داد. 

تازه نمره لیستنینگشم از من بهتر شد بمیره الهی.بعد کلاسم تموم شده و نشده دوید رفت تو سایت تازه هم اتاقیش که هم رشته ایش هم هست رو اغفال کرد اونم با خودش برد.  

راستی رو تبلیغای این فیلمه یه شعر خوشگل نوشته بود دکلمه فیلم بود 

وقتی حواست نیست زیباترینی وقتی حواست هستفقط زیبایی حالا حواست هست؟؟؟

سخن بسیار و وقت اندک

خوب دو سه روزیه وقت نکردم بیام وبلاگ کلاً یه کم سرم شلوغه از اقلیمای عزیزم خواستم(مدیونین اگه فک کنین خودش به زور یوزر و پس رو ازم گرفت) که تو این امر وبلاگ نویسی کمکم کنه!!! خوب اول باید بگم تمروز صبح خواستگاری بودم و تحقیقم رفتیم.البته ما نرفتیما تحقیق اومد سر کلاس.خوب مطمئنم الان هیچی نفهمیدید. قضیه از این قرار می باشد که استاد گرامی درس آیین زندگی جناب آقای بانکی به دو تا ا دانشجوها گفتند بیاند و به صورت نمادین خواستگاری اجرا کنند و دو تا دیگه هم اودند تحقیق رو اجرا کردن.د.کار جالبی بود.خیلی چیزا اومد دستم. دیروز عصر همین جور که نشسته بودم و فک می کردم یهو برگشتم از مامانجن پرسیدند مادرجان(مامان مامانم که سید هستند) عیدی من رو به شما ندادند؟؟؟مامان جان فرمودند نـــــــــــه این در حالی بود که پسردایی گرام که کلاض 3 سال تشریف دارند 5000تومن دادند و به زندایی هم نیز و ما بسی شگفت زده شدیم زیرا در گذشته آن یک مادربزرگ این رفتار را می کردند و ما می گفتیم این یکی مادربزرگ بسی عادل هستند ولی الان گویاایشون هم به اون یکی مادربزرگ پیوستند. ادامه مطلب یه شعر گذاشتم که گویا متن یه اهنگه با ترجمه هم هست.این شعرو یکی از دوستان ترجمه کرد و دد من چک کنم(هرچند لایقش نبودم) شعر قشنگیه. نوشته شده توسط الیزا. ادامه مطلب ...

نگـــــــــــــــــران نباشید!!!!!

من قرار نیست جایی برم!!!!

اگه فک کردید من این وبلاگو بذارمو برم کورخوندید

دختر حوا و این کارا؟

فقط یه کم رویم رو تغییر می دم.همین!


صبح نوشت:خواهشاْ نپرسید چی.چون جواب نمی گیرید خودتون به زودی می فهمین.


چیزی که مدت هاست ذهنم را مشغول کرده

چیزی که چند بار تا حالا تصمیم به انجامش گرفتم و عملی نشد

چیزی که با نظر یک دوست  که تلنگری بود یادآوری شد

چیزی که در قسمتی از دعوایم با هم اتاقیم به آن اشاره شد و به عنوان سلاحی علیه من از آن استفاده کرد.هرچند من از خودم دفاع کردم و کارمو توجیه کردم ولی چیزی گفتم که خودمم قبول نداشتم.

چیزی که در چت کوتاهی که با یک ناآشنا داشتم شاید هم آشنا دوباره مرا به فکر برد!!!

این چیزی چیزی نیست جز رها کردن وبلاگم.چیزیست که مدت هاست به آن فک کردم ولی جرئتش را ندارم دلم نمی آید.(البته ای چیز در اصل رها کردن وبلاگم نیست ولی کاری است که با رها کردن وبلاگم تحقق پیدا میکند)

شاید روزی بیاید و با این عکس مواجه شوید

                           


خیلی وقت است این تصمیم را گرفته ام اما نمی توانم.

سر این موضوع دعوایی شدید شده بین نیمه ی سنتی و مدرنم.

هنوز که هنوز است دلم می خواهد برگردم به آن دختر پاک قبل از دبیرستان.یعنی می شود؟


صبح نوشت:این پست رو نوشتم جون دلم شدیدگرفته!!!و هنوز هم تصمیمم رو نگرفتم!!!!

صبح نوشت ۲:نظر این پست بستس پس نظر نذاریند حتی تو پست قبلی

صبح نوشت ۳:جواب پست قبلیو فردا پس فردا می ذارم.همین

موضوع ندارد

۱.قول دادم متن عقدو بنویسم  

دست راست خود را روی دست راست دوستتن بگذارید و بگویید : 

أخَیتُکَِ و صافَحتُکَِ فی الله و عاَدتُ اللهَ و ملائِکَتَهِ و کُتُبَهُ و رُسُلَهَ و أنبیائهُ و الاَ ئمَّهَ المعصومین علیهم اسلام عَلی انی إن کنتُ من اهلِ الجنةِ و الشفاعةِ و اُذِنَ لی بأنْ أدخُلَ الجَنَّة لا آدخُلَها إلا و انتَِ معی.  

«خواهرت(برادرت) شدم در راه خدا، و دوست با صفایت شدم در راه خدا، و با تو دوست دادم در راه خدا، و عهد کردم با خدا و فرشتگان و فرستادگان و پیامبران خدای متعال و امامان معصوم علیهم السلام، بر این‌که اگر من از اهل بهشت، و اهل شفاعت‌ شدم، و به من اجازه داده شد که داخل بهشت شوم، داخل نشوم مگر این‌که تو نیز با من باشی».

بعد طرف مقابل بگوید قبلت یعنی قبول کردم(بی زحمت بدون گل چیدن باشه لطفاً) 

بعد کسی که صیغه را خواند بگوید :أسْقَطتُ عنکَِ جمیع َ حقوق َ الاخوة ِ ما خَلا الشفاعةِو الدعاءِ و الزیارةِ. 

«قبول کردم و همه‌ی حقوق خواهری(برادری) را به غیر از شفاعت و دعاء و زیارت از تو ساقط کردم» 

 

 جاهایی که هم اَ داره هم اِ اَ مال آقایون و اِ مال خانوماس این کار که عقد اخوت نام داره از اعمال مستحب روز  عید غدیره. 

لینک زیر کامل تو ضیح داده کامل. 

عقد اخوت

 

2.دیروز عصر بعد از سایت راهی خوابگاه شدم جلوی خوابگاه یه بلواره فواره هاش باز بود.دور تا دور من دیدم صحنه ی قشنگی  گفتم عکس بگیرم بعدش که عکس گرفتم هوس کردم.یه دور کامل دور بلوار زدم کلی خیس شدم ولی حال داد.کلاً پریشب تا حالا دز دیوونگیم زده بالا .یه دوستامم عاجز شد بیچاره هی تک می زدم قطع می کردم البته ناگفته نماند که ایشونم چند باری به صورت ناجوانمردانه تک های منو گرفتند 

 

3.خب بریم سراغ بازی این هفته.اگه برا مسافرت یا زندگی فرقی نمی کنه بتونین برین یه کشور خارجه کجا می رین؟و اولین مکان تاریخی سیاحتی که می بینید کجاس؟ 

تا فردا صبح ساعت 10 وقت دارین واسه آپ کردن.نظراتم خواهشاً خصوصی بذارینبرا خصوصی گذاشتنم رو دختر حوا زیرمتن کلیک کنید . تماس با من رو بزنید.خواهشاً کسی عمومی نذاره 

 ۴.فرض کن به خاطر دو ساعت کلاس زبان باید شب عید خوابگاه باشم.

 ۵.عیـــــــــــــــــــــــــد غدیـــــــــــــــــــــــــــر پیشاپیش مبارک!!!! 

 

پی نوشت : بازی تا جمعه صبح تمدید شد ، عجله بفرمایید خواهشا ..




صبح نوشت:ای بابا چقدر تاییید می نماییم که خصوصی بنویسید.!!!!!!!!!


عقد

امروز روز خوبی بود 

آخه عقد کردم 

البته نه اون عقدا 

عقد اخوت بستم با دوستم 

الان حال تایپ ندارم متنشو بعد می ذارم 

اما اون شد خواهرم و طبق ترجمش من در صورتی داخل بهشت می رم که اونم بیاد 

و همین طور برعکسش 

بعد از نمازم و بستن عقدم که رقتم تالار مرکز معارف کلاسای این عماریون
امروز کلاْ در مورد علم صحبت می کرد اما یه تیکش یه داستان از رضاامیرخانی گف در مورد قبیله ی amish گفت.(لازم به ذکره بگم این قبیله با روش های سنتی زندگی می کنند برق ندارند وسایلشونو با دست می سازند اینا و حتی یک قسمت کوچک از یک کتاب اینترچنج هم به آن اشاره کرده!!!!!) 

گویا رضا امیرخانی می ره امریکا جامعه شنسی بخونه بعدش می شینه با استاده یه گپی می زنه و به عنوان دانشجوی ارشد قبول می شه بعدشم دو واحد اولش تبلیغ در مورد این قبیله بوده ایشونم می ره سراغ این قبیله از صبح تا عصر توریستا می آن سراغشون کاسه هاشون می خرند اینا.بعد عصر رضا امیرخانی تصمیم می گیره هتل نره(گویا روحیه اصفهانیش گل می کنه)بعدش شب که شد می بینه یه اتوبوس اومد و این ملت آمیش در لباس های خودشون یعنی مدرن و جین و اینا سوار اتوبوس شدند رفتند به سمت خونه هاشون!!! 

یعنی ملت را الاف کرده اند این ها. 

 

صبح نوشت:فردا دوباره مسابقه می ذاریم اگر کسی مخالف است همین جا اعلام کند.قصد داریم این سنت حسنه را هفته ای یک بار انجام دهیم. 

صبح نوشت 2:راستی این جا امضایمان را گذاشتیم وقت کردید ببینید