نشانههای ظهور به مجموعه رویدادهایی گفته میشود که بهباور بسیاری از شیعیان در آستانهٔ ظهور قائم در آخرالزمان رخ خواهند داد.
این نشانهها را به دو دستهٔ نشانههای حتمی و نشانههای غیرحتمی تقسیم میکنند
رویدادن نشانههای حتمی الزامی نیست؛ چون بداپذیر هستند.
ویژگیهای دوران غیبت در بسیاری از احادیث شیعه و اهل سنت آمدهاست
از جعفر صادق نقل شده است:
پیش از قیام قائم پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشتهشدن نفس زکیه، و فرورفتن سرزمین بیداء.[۵] |
بهباور شیعه، سفیانی از نسل ابوسفیان است و در نهایت بهدست حجت بن حسن (مهدی) شکست خورده و کشته میشود. از زینالعابدین (امام چهارم شیعیان) نقل شده: «امر قائم از سوی خداوند حتمی است، و امر سفیانی نیز از جانب خداوند قطعی است. قائم ظهور نمیکند مگر پس از آمدن سفیانی.»[۶]
خروج یمانی از یمن (احتمالاً در ماه رجب) از یمن که به پشتیبانی از اهل بیت علیه سفیانی قیام میکند و مردم را به حق و عدل فرامیخواند. این سپاه در عراق با سپاهی که از خراسان آمده متحد میشوند.
صدای آسمانی در ماه رمضان (احتمالاً سحرگاه بیستوسوم). که صدای جبرئیل و در حمایت از اهل بیت پیامبر است. بهگونهای که هر کس در هر کجای زمین، آنرا خواهد شنید و معنی آن را به زبان خود خواهد فهمید. احتمالاً در همان روز صدایی دیگر شنیده میشود که از طرف شیطان و در حمایت از سفیانی است، که سبب تردید مردم میشود.[۸]
کشتن شدن نفس زکیه (انسان بیگناه)[۹] در خانه خدا (مسجدالحرام) و بین حجرالاسود و مقام ابراهیم. احتمالاً در ۲۵ ذیالحجه. احتمالاً همزمان با کشته شدن این فرد پسرعمو و دخترعموی او هم در شهر مدینه کشته میشوند و جنازه آنها را جلوی درب مسجد پیامبر یا مسجدالنبی آویزان میکنند.
فرورفتن لشکری که سفیانی به عربستان فرستاده در بیابانی به نام بیدا که بین مکه و مدینه واقع شدهاست.
علی بن ابیطالب در ذیل آیه «ولو تری إذا فزعوا فلا فوت» میگوید: «کمی پیش از قیام مهدی، سفیانی خروج میکند؛ سپس بهاندازه دوران حاملگی یک زن [که نزدیکبه ۹ ماه است] حکومت میکند. لشگریان او وارد مدینه میشوند تااینکه به بیداء میرسند و خداوند آنان را در زمین فرومیبرد.»
نشانههای دیگری که رخ دادنشان حتمی نیست، عبارتند از:
در کل ۵ صدا از آسمان شنیده خواهد شد که فقط مورد چهارم (که در ماه رمضان است) حتمی است. ۳ صدای اول در ماه رجب و به این شکل خواهد بود:
دوباره سیب بچین حوا؛ خسته ام... بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند...
نه ...نه...دست نگه دار حوای من! یادت هست بار اول که چیدیم، هبوط کردیم خسته نشو صعود را بیندیش!
اینو تو یه وبلاک دیدم قشنگه گذاشتمش!
الانم من به فکر صعودم!
واسه صغود تنها راهی که به ذهنم می رسه خدافظیه!
البته هستم و می نویسم اما در جای دیگر!شرمنده از دادن آدرس معذورم
این وبلاگ هم هراز کاهی آپ می شه در جهت ظهور آقا!
رایت خواننده ی خاموش وبلاگ هایتان خواهم بود از ریدر
یک سال از شروع وبلاک نویسیم می گذرد!چه زود دیر می شود !و من تولد یک سالگی وبلاگم را همراهی می کنم با خداخافظی از چیزی که از جانم هم عزیزتر بود!
به دلیل اصرار دوستان آدرس وبلاگمو گذاستم
من اینجا هستم!
خب امروز یه روز نسبتاً خوب بود واسه من!
عصر بعد ناهار راهی امامزاده علی اکبر شدیم.تو صحن مراسم فاتحه یه بنده خدا بود از بیرون چند تا جوون هی طبل می زدند ما گفتیم باب خولوص این روستاییا رو بعد 1 هفته هنوز عزاداری دارند بعدش دیدم نخیر!واسه مردهس
بعد از 1 ساعت راهی خونه شدیم تو راه واسادیم انار بگیریم اخه انارای اونجا معروفه کلی گرفتیم بد یه آقاهه گف چندتاشو پاره کنید سرتون کلاه نره!پاره کردیم کامل گندیده بود !جلوتر رفتیم گرفتیم!بعدم کاری که هیچ وقت نمی کنیم امشب کردیم.رفتیم تو این سرماپارک!عمه ی محترم ناهار نخورده بودند نون و ماست و خیار آورده بودند رفتیم پارک خوردیم.بعدشم تو ورودی شهر مامان گف این مرده تو این سرما داره بستنی می خوره خدا عقلش بده(این جمله تحلیل بنده بود البته :دی) منم گفتم بد فکری نیست خلاصه ما هم رفتیم بستنی خوردیم جاتون خالی حال داد.بعدشم که اومدیم خونه سوالای مادر محترمو تایپ نمودیم
صبح نوشت:آبجی فهیمه یه بازی را انداخته برین نظر بذارین
صبح نوشت 1:فردا صبح یه پست می ذارم قراره بترکونم