طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم میپرد نشانهی چیست
شنیدهام که میاید کسی به مهمانی
تو ای خلاصهی غمهای مانده در دل من
بیا که وا رهم این بغضهای زندانی
تو ای تمام رایحهی نرگسان روی زمین
بیا که این غم هجرت غمیست طولانی
ندیده چشم ترم روی چونمهت محبوب
بیا که آب دو چشمم یمیست طوفانی
شکوه نام تو جان مایهی سخنهایم
بیا که لال شوم زان جمال نورانی
سپیده میزند از مشرق زمین هر روز
نفس شماره زند پس چرا نمیآیی؟
۱۵ ۱۶ ساعت دیگه می شه سه سال سه سال است که ما تو را از دست داده ایم و فقط با یادگاری هایت شعرهایت سر می کنیم
خدایت بیامرزدت
چند تا لینک می دم بد نیست بخونید واسه من جالب بود
ناگفته هایی از زندگی «قیصر شعر ایران» از زبان معلم ادبیاتش
قشنگ بود اما به اشعار خودم نمیرسه ! فک افتاده خریداریم !
نترس من کم نمی آرم نفر اول شدیا
راه ندارد در من حسودی
نیاز به بی اف بر من نیست ضروری
تو نیستی در حد وروجک
تو هستی هنوز کودک
می دهد هنوز دهنت بوی شیر
در عجبم چرا نمی شوی از دوست دختر سیر
اصلاْ تو را جه کار است با رژ لب
آن هست ازآن دختران جلب
بدان دهنت را خواهم کرد صاف
برای تو نیست هیچ داف
هرچند این ها باشد برای دیگران فان
من ادامه خواهم داد در حد جان
ایشالا رود در پایت خار
که می کنی من را از کار بی کار
ها ها منم کامنت تورو دیدم ولی چون لینکی نذاشته بودی نشد هم نام خودمو پیدا کنم
جالب بود برام
.
اگه این موضوع که اسمامون شبیه همه اذیتت می کنه
می خوای تو وبلاگ فاخته با یه اسم دیگه کامنت بذارم؟
به هر حال من که کلی حال کردم باهات آشنا شدم
خوب آخه حوا که یه دختر نداشته
وینک وینک
جالب بود واسم آبجی جون
من مشکلی ندارم
حسودی و موش دووندنم حدی داره
تیکه پراکنی و رشک ورزیدنم حدی داره
این روزا دیگه هیچ دختری از پسر نفرت نداره
هر دختری در دل عشقی به رژ لب داره
مگر من غذا ندارم که خوراکم شود دختر
اگر دختر خوردنی ست پس از او غذا نیست بدتر
برو دیگر این همه کل کل منما با ما
که عاقبت کارت باشد سیاه تر از خاکستر
من شرمنده از روی وروجک بانو
ولی یه چیز به تو گویم ای دروغگو
که وروجک بانو مرا بشناسد از خودم بهتر
تا نگشته ای از این ضایع تر برو ای دختر پررو
هرگز نتوانی که ببندی داف بر لنگ ما
همه ی دافان اندر حیرت زیبایی ما
اگر تو جد هستی در در کار مشاعره
بدون که در جنگ به سر میبری با شخص ما !!!
سرعتم که مه به خاطر اینه که مثه تو بیکار نیسم مشق و زندگی دارم
خسته شدم ولی کم نیاوردم
در ضمن سرعت مهم نیست قافیه دار کردنمهمه که تو نصف سعرات قافیه نداره
مگه من تو رو دووندوم
آخه من کجا حسودم؟
کاری به این روزا نداره
مگه می شه دختر از پسر نفرت داشته باشه
من از تو نفرت دارم آره
با من کل کنی سر و کارت با جناب سرکاره
برو من کاری ندارم با توی دروغگو
که می بندی داف را با ان جمع ؛تو
من ارادت خاصی دارم با بانو وروجک
که هست شبیه عروسک
تو اصلاْ نداری طبع شعری
که دختر را با خوردنی قیاس کردی
من نمی کنم آرایش با رژ لب و ایمل
زیرا خودم هستم زیبا و خوشگل
من در مشاعره نخواهم آورد کم
تو را خواهم کرد خم و جم
شما یه توجه بکن میفهمی که من دو بیتی میگم ! یعنی در هر دو ین قافیه عوض میشه !
برو دیگر این همه کل کل منما با ما
که عاقبت کارت باشد سیاه تر از خاکستر
این یه نمونشه!!!!!!!
کجاش قافیه داره هان؟
می فهمم که دوبیتیه
سلام
اااااااااااا
اصلا یادم نبود
خدا بیامرزدش
خدایش بیامرزدش
خدایش بیامرزد
دوباره گریه میکنم برای چندمین بار. چقدر دلم برایش تنگ شده. چقدر میخندید به شعرهایم. چقدر جایش خالیست...
می شناسیش؟
تو خود را گر ننمایی آرایش
گر ندهی لبانت را با رژ لب مالش
هیچ پسری نکند نگاه به سویت
چون بدون آرایش میشوی شبیه به مادر بزرگش
دل من در راه وروجک بانوست
زیبایی او بر همگان نمایان گشته ست
تیکه پرانی به شخص ما دیگر بس ست
برو بشنین همین اکنون سر درست
مرا هرگز گناه نباشد اگر یک روز
تو بگیری نمره ی قبولی با زور
چون دختری هستی عاشق رژ لب
هرگز نخواهی رفت به راهی دور
چون پسران نگه به سویت نیندازن
نگاه به لبان خیطت هرگز نیندازن
چون آن آرایش نافرمت به سان آن است
که دمپایی درون کوزه ی رنگرزی انداختن
کمی خسته شدیم
فعلاً اصلاً حالش نیست
تا بعد
من ندارم نیازی به آرایش
با این وجود پسران هی می کنن از من خواهش
عجب گیری دادی به بانو وروجک
هی می زنی برای او جفتک
خدایا مرا ازدست این بده نجات
بهتر است اگر مرا بندازی در شط فرات
تو را باید برد پیش سقراط
چون که داری در کارت افراط
آخرش می کنم لباسم را پاره پاره
آخه نیافتم هیج راه چاره
تو مرا کردی کریزی
فکرش بکن من هستم بیزی
خدایا تو بده به این نیما
همان که نامند عاجل شفا
ها ای هم استانی ما بید
از امفتخار خطه زرخیز جنوب بید
ziba bod
gheysar sherash baziyashon aliye
موافقم
سلام عزیز بالاخره موفق شدم بیام
خیلی وبت باحاله مشتری دائمش میشم راستی با فاتخار لینکت کردم من هم عاشق شعر های قیصر عزیز بودم روحش شاد مخصوصا این قطار می رود خاطره ها واسم داره مرسی که سر زدی
خواهش مرسی لطف داری
منم عاشق شعرای امین ÷ورم
بیا که وا رهم این بغض های زندانی...
این تیکه شو خیلی دوسدارم
سلاااامممم!
خدا بیامرزدش ولی این شعرش خیلی آشناس هاااااااا!
فک کنم تو کتاب ادبیات دبیرستان بود!
داداش من خُله یه تختش کمه!
یه وبلاگ دیگه داره برو اونجا مطالبش بیشتر به درد میخوره!
www.delbar72.blogfa.com
میسی که اومدی آجی!
آره تو کتاب دبیرستان داشتیم
تازه ما تو ادبیات دانشگاه هم داشتیم
دیدم وبلاگ جدیدشو
دلم تنگیده واسه اون وبلاگ قبلیش
چقد ما خلیم که همونی که تو دبستان و راهنمایی و دبیرستان میخونیم باز تو دانشگاهم بخونیم!
من عاشق اون وبش بودم خودش هم خوب میدونه! ولی دیگه به دلایلی که منم نمیدونم پاکش کرد!
این وب دیگش جدید نیس خیلی وقته ینی چند ساله که داره!
تازه شعر سهرابم هست
منم ناراحت شدم
نمی دونسم اون وبم داره
خدایش بیامزاد.
من ی ذره درک ادبیاتم پایینه . سهل ممتنع یعنی چی ؟
یعنی ظاهر ساده ی داره ولی درک معناش سخته مثله شعرای سعدی
سعدی رو با من مقایسه میکین ؟ استغفرا الله .
کل وبلاگم با یه شعر سعدی هم برابری نمیکنه.
مقایسه کجا بود باب!!!
مثال زدم واست تا جا بیفته
به اینم یه سری بزن ناز نازی
باحال بود
سلام شعر خیلی قشنگی بود خدا بیامرزدش
ممنون
خدا بیامرزدش
مثالش هم زیاد است
نه اون دیگه زیاد نیست
آره نامه هم مینویسم تو کتابش
دیشب اولیشو نوشتم
خیلی باحال نگارش کرده
آره خیلی خوبه
سلام!ممنون ک ب اتاق من اومدی!!!
چرا نفهمیدی آیا؟؟؟؟
چ اسمایلای باحالی داره این بلاک اسکای! ایول...
همین روزاست ک بلاگفا رو طلاق بدم...
کار خوبی می کنی
من کلاض دیر می گیرم
خدایش رحمت کند.
.
.
.
آخری بود از نسلی شاعر پیشه.
اوهوم