چند
وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت
بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی
به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن
بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با
خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل
این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می
میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع
تشکیل
جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که
در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده
این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در
دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...
دو
دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون *» نظافتچی پاره وقت روزهای
یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد و
دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کارش شد
اخر دختر خوب چرا اینقدر کلمات را درهم می نویسید خواندنش مشکل است
مرسی از اینکه گفتی بهم
شما به عنوان نفر اول برنده ی بلیط سفر به هاوایی می شوید
ممنون...واقعا چه عجب کسی پیدا شد به ما جایزه هم داد آقا هاوایی دیگه برنمی کردم ها
اما جریان بیمارستان هم جالب بود هم خنده دار....
چهره دکترها هنگام جاروکشیدن نظافت کار دیدنی بود
اآره باحال بید
امان از این جهل
به این میگن یک طنز سیاه
آفرین به انتخاب عالی شما
قابل نداشت
خسته نباشن ایشون
سلامت باشن ایشون
سلاااااااااااااااااام

واااااااااااااااای
خییییییییلییییییییی با حال بود.....
ایول حال کردیم.......
عجب !
خیلی باحـــال بود...
فک کنم بعد این قضیه اون نظافتچی رو به صورت تمام وقت استخدامش کردن...
ممکنه
هه هه هه هه


چه بامزه
اول فک کردم داری مسخره می کنی
"روی پای تر باران به بلندی محبت برویم"
یکسال از عمر وبم میگذره........
یک سال که پر از اتفاقای خوب و بد بود......
دوست داشتی یه سری بزن به تولد یه سالگی خونه ی مجازیم..... َ
مبارکه الان میام
لایک به کامتنت ممد !
مگه فیس بوکه؟
به نام خدا
با اهدا سلام و تحیت
وباگ خوبی دارین یه لینک به و لاگ شما دادم
یه سر به منم بزنین و نظر خودتون رو بدین آخه ما تازه شروع کردی .با وبلاگ شماهم از طریق کامی نجف زلده آشنا شدیم.به وبلاگ ماهم یه لینک بدی بد نیست.
شاید این جمعه بیاید شاید.
ومن الله التوفیق
اومدم اما حس خوندن نداشتم.نخونمم نمی ش نظر گذاشت!
akh ahango beram
وای
داشتم خودمو واسه یه داستان جنایی آماده میکردم که آخرش اینجوری شد
ای ول
می گم من ۱سرم مگه آیاا؟؟؟
خداروشکر من اونجا نبودم وگرنه یه عالمی از وجود منورم محروم میشد
یه کم خودتو تحویل بگیر دختر