صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

صبح نزدیک است

الیس الصبح بقریب؟

چیزی که مدت هاست ذهنم را مشغول کرده

چیزی که چند بار تا حالا تصمیم به انجامش گرفتم و عملی نشد

چیزی که با نظر یک دوست  که تلنگری بود یادآوری شد

چیزی که در قسمتی از دعوایم با هم اتاقیم به آن اشاره شد و به عنوان سلاحی علیه من از آن استفاده کرد.هرچند من از خودم دفاع کردم و کارمو توجیه کردم ولی چیزی گفتم که خودمم قبول نداشتم.

چیزی که در چت کوتاهی که با یک ناآشنا داشتم شاید هم آشنا دوباره مرا به فکر برد!!!

این چیزی چیزی نیست جز رها کردن وبلاگم.چیزیست که مدت هاست به آن فک کردم ولی جرئتش را ندارم دلم نمی آید.(البته ای چیز در اصل رها کردن وبلاگم نیست ولی کاری است که با رها کردن وبلاگم تحقق پیدا میکند)

شاید روزی بیاید و با این عکس مواجه شوید

                           


خیلی وقت است این تصمیم را گرفته ام اما نمی توانم.

سر این موضوع دعوایی شدید شده بین نیمه ی سنتی و مدرنم.

هنوز که هنوز است دلم می خواهد برگردم به آن دختر پاک قبل از دبیرستان.یعنی می شود؟


صبح نوشت:این پست رو نوشتم جون دلم شدیدگرفته!!!و هنوز هم تصمیمم رو نگرفتم!!!!

صبح نوشت ۲:نظر این پست بستس پس نظر نذاریند حتی تو پست قبلی

صبح نوشت ۳:جواب پست قبلیو فردا پس فردا می ذارم.همین